Explore Afghanistan Tour Agency

Explore Afghanistan Tour Agency یو وطن دوسته افغان
یک افغان وطن دوست

28/07/2023
25/06/2023

با پای خود رفتیم و هی گفتیم تقدیر
در گِل نشستیم و به خود بستیم زنجیر

دو کشتی در هفته گذشته غرق دریا شدن اما یکی کهنه و فرسوده با هفتصد سرنشین فقیر بخاطر زندگی بهتر؛ دیگری جدید مجهز با تکنول...
22/06/2023

دو کشتی در هفته گذشته غرق دریا شدن اما یکی کهنه و فرسوده با هفتصد سرنشین فقیر بخاطر زندگی بهتر؛ دیگری جدید مجهز با تکنولوژی عصر با پنج سر نشین پولدار بخاطر شوق و زرق طعمه امواج بحر شدن، برای پولدار تلاش‌ها از هوا و دریا برای نجات و جستجو اما برای فقیر هیچ و غفلت.
بنظرم:
این دو حادثه در یک فلم هنری یا مستند گنجانیده و نمایش داده شود که جهان انسانیت بیاد داشته باشد که نظام های‌که از مساوی‌بودن نمادین و ریأ کارانه گلو پاره می‌کنند، چگونه بار ها چهره واقعی شان ظاهر می‌شود.

از برگه‌ی فیس‌بوک برادر عزیز ما:
Nusrat Mansoor

هر کجایی که هستین آباد باشین ! #دانشجو
12/01/2023

هر کجایی که هستین آباد باشین !
#دانشجو

د نیمروز پر دښتو یوه لوستې فرښته !
11/01/2023

د نیمروز پر دښتو یوه لوستې فرښته !

عمان؛ چگونه سوئیس خاورمیانه شد؟وقتیکه تصمیم عاقلانه یی برای جوانان گرفته می شود.چه شد که کشوری کوچک در حد عمان شده «سوئی...
03/01/2023

عمان؛ چگونه سوئیس خاورمیانه شد؟

وقتیکه تصمیم عاقلانه یی برای جوانان گرفته می شود.

چه شد که کشوری کوچک در حد عمان شده «سوئیس خاورمیانه» و ایران و آمریکا برای صلح و مسائل پیچیده سیاسی و هسته ای، به میانجی گری «سلطان قابوس» پادشاه آن و «کدخدای خاورمیانه» پناه می برند؟

يوسف بن علوی يكی از سه رهبر چريک‌های جبهۀ ظفار در عمان بود كه وقتی شاه قابوس با کمک محمد رضا شاه پهلوی به ظفار لشكر كشيد و جنبش ظفار را محاصره كرد دستگير شدند.

رهبران ظفار، حكم اعدام گرفتند و هر سه نفر حكم را پذيرفتند و به پشيمانی روی نياوردند.

شاه قابوس که تازه شاه شده بود خواست تا هر سه جوان چریک را ببیند، از آنها سوْال کرد: مگر شما عمانی نیستید، پس چرا راه جنگ را انتخاب کرده‌اید؟
گفتند: ما میخواهیم از یک زندگی بدوی و بیابانی به کشوری مدرن با قوانینی مدنی تبدیل شویم.

قابوس سه راه را پیش پایشان گذاشت

۱- خروج از عمان و انصراف از شهروندی این کشور ولی تا آخر عمر تمام مخارج زندگی در هر جای جهان مهمان پادشاه

۲- تخفیف حکم اعدام به زندان ابد در عمان

۳- دست از این چریک بازی بردارید و هر کدام یک قسمت از همین مملکت را بگیرید دستتان و آن را همان طور که گفتید بسازید.

هر سه نفر راه سوم را انتخاب کردند.

اولی همین یوسف بن علوی بود، یک دانشجوی علوم سیاسی که در لندن تحصیل کرده و به عمان بازگشته بود، او حالا سالهاست وزیر امورخارجه عمان و چهره‌ای قابل احترام در جهان است که بارها بین دستگاه حاکمه آمریکا و جمهوری اسلامی میانجیگری کرده.

دومی (عبدالله بن صلاصه) تحصیلکرده اقتصاد در لندن بود که در ٣٠ سال گذشته برنامه‌ریزی اقتصادی و سیستم بانکی عمان را مدیریت میکند و طبق برنامۀ دولت عمان، اقتصاد اين کشور را تا سال ۲۰۲۰ به اقتصادی کاملا غیر نفتی بدل میکند که درآمد صنایع دیگر جایگزین نفت خواهد داد.

سومی هم (علی‌ بن المسعود) وزیر پیشین آموزش و پرورش عمان بود که سیستم آموزش را نوسازی کرد به گونه‌ای که هزینۀ تحصیل از دوران ابتدایی تا دانشگاه کاملا رایگان است. همچنین آموزش زبان انگلیسی از همان مقطع ابتدایی در مدارس عمان آغاز میشود و نسل جدید این کشور زبان انگلیسی را همانقدر روان صحبت میکند که زبان مادری‌اشان را.

سلطان قابوس با مدارا و دوراندیشی تهدید را به فرصت تبدیل کرد تا این سه چریک چپگرا عمان را به کشوری مدرن تبدیل کنند که آن را سوئیس خاورمیانه میدانند.
روبرداشت.

دا زمونږ د سترګو وړاندی غنی ګوره څه تیریږی !
29/12/2022

دا زمونږ د سترګو وړاندی غنی ګوره څه تیریږی !

28/12/2022

دولت ها به عدل استوار اند و ملت ها به علم زنده میشوند !

سید جمال الدین افغانی

21/12/2022

یا ټول، یا نه !
✌️💪

👇🍀
17/12/2022

👇🍀

سندروم- باکستر چیست؟در صحنه‌ای از فیلم تایتانیک در حالی که کشتی در اثر برخورد با کوه یخ دچار صدمه‌ی جدی شده بود، گروهی ن...
06/12/2022

سندروم- باکستر چیست؟
در صحنه‌ای از فیلم تایتانیک در حالی که کشتی در اثر برخورد با کوه یخ دچار صدمه‌ی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشه‌ی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند!
آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا می‌کردند و دقت می‌کردند که کیفیت کارشان تحت تأثیر شرایط نامناسب موجود قرار نگیرد! اما در یک کشتیِ در حالِ غرق‌شدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به این‌سو و آن‌سو هستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!

مثالی دیگر می‌تواند از کتاب "قلعه حیوانات" باشد؛
طبق ماجرای این کتاب، حیوانات دست به دستِ هم می‌شوند و ارباب و خانواده‌اش را از مزرعه بیرون می‌کنند و خود مدیریت مزرعه را به دست می‌گیرند. اولین کار آن‌ها تنظیم عهد نامه‌ایست که طبق آن همه‌ی حیوانات باهم برابرند و هیچ‌کس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند.
اما چیزی نمی‌گذرد، خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرام‌آرام عهدنامه را تغییر داده و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژه‌ای وضع می‌کند؛

در این میان، اسبی در مزرعه زندگی می‌کند به نام "باکستر" که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همه‌ی حیوانات است. حیوانات از او می‌خواهند کمکشان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما باکستر، سخت مشغول کار است و به اطرافش توجه‌ای ندارد.

شُعار او این است: "من کار می‌کنم!" و احساس می‌کند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد!

گرچه باکستر می‌توانست از اتفاق وحشتناکی که درقلعه ی حیوانات رخ می‌دهد جلوگیری کند، چنان با وجدان و شرافتمندانه سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از تغییرات باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت!

در جریان زندگی هستند افرادی که چنان سرشان به کار و تخصص خود گرم است که فراموش می‌کنند کل این زندگی، سازمان یا کشور به کدام سو حرکت می‌کند!

بسیاری از افراد باهوش و سختکوش گرفتار "سندروم باکستر" می‌شوند و جهت‌گیری درست و به‌موقع را از یاد می‌برند.

"باکستر جماعت‌ها" آدم‌های خوب و باشرافتی هستند اما بر اولویت نادرست تمرکز کرده اند
talk

قدر آئینه بدانیم چو هستنه در آن وقت که افتاد و شکست
04/12/2022

قدر آئینه بدانیم چو هست
نه در آن وقت که افتاد و شکست

مدرک/سند فقط یک برگه است.تحصیل واقعی در رفتار شما دیده میشود.
17/10/2022

مدرک/سند فقط یک برگه است.
تحصیل واقعی در رفتار شما دیده میشود.

وطن جنت نښان دئ، گلان پکښي کرمه !💚🇦🇫
11/10/2022

وطن جنت نښان دئ، گلان پکښي کرمه !💚🇦🇫

08/10/2022

ته رڼا د کُل جهان یې محمدهﷺ

میلادالنبي

‎مرا دوباره به آن روزهایِ خوب ببر‎سپس رها کن و برگرد من نمی‌آیم
06/10/2022

‎مرا دوباره به آن روزهایِ خوب ببر
‎سپس رها کن و برگرد من نمی‌آیم

Afghans You are alone in the world please be united !
05/10/2022

Afghans You are alone in the world please be united !

زهرا در آخرین دیدار با مادرش چه گفت؟نويسنده: کریمه مرادیساعت پنج‌ونیم صبح زهرا آهسته، بدون این‌که ایجاد سرو صدا کند، کتا...
04/10/2022

زهرا در آخرین دیدار با مادرش چه گفت؟

نويسنده: کریمه مرادی

ساعت پنج‌ونیم صبح زهرا آهسته، بدون این‌که ایجاد سرو صدا کند، کتاب‌های آماده‌گی کانکورش را در کوله‌پشتی جا به جا می‌کند. قدم‌چین از کنار رخت‌خواب مادر رد می‌شود و لباس‌های خود را برمی‌دارد، مانتوی بلندی می‌پوشد و چادری دور گردن می‌پیچد. گوشی را برمی‌دارد به دوستش تماس می‌گیرد تا هماهنگی کند که هر دو یکجا به آموزشگاه بروند. زهرا تلفن را در تاقچه می‌گذارد و دروازه را پشت سرش به آرامی می‌بندد.

مادرش با صدای بستن آرام دروازه بیدار و از جا بلند می‌شود. می‌بیند که زهرا تلفن‌اش را به تاقچه جا گذاشته است. زهرا را صدا می‌زند که گوشی‌اش را جاگذاشته. آخرین بار که صدای زهرا شنیده هنوز در گوشش طنین انداز است: «نگران نباش مادر ۱۱ بجه خانه می‌ایم.»

کبرا بعد از رفتن دخترش چند دقیقه‌ای می‌خواهد بخوابد؛ اما در دلش یک نگرانی مثل خوره آرامش نمی‌گذارد که نمی‌داند نشانه‌ی چیست. آهسته از رخت‌خواب بلند می‌شود، رخت‌خوابش را جمع می‌کند. در صحن حیات خانه سماور را روشن می‌کند. برای کودکان قدونیم قدش می‌خواهد چای صبح آماده کند. هم‌چنان دلش بی‌قرار است. به قول معروف، گویا استخوانش خبر شده. از اتفاقی بنیان‌برکنی که در راه است. دوباره به اتاق بر می‌گردد. کودکانش را یکی یکی از خواب بیدار می‌کند. کنارهم جمع می‌شوند و بدون زهرا این جمعه صبحانه می‌خورند.

عقربه‌های ساعت ۹ صبح را نشان می‌دهد. کبرا مثل هرمادر دیگری سرش به کارهای خانه گرم است. چشمش که به تلفن جا مانده زهرا می‌افتد، در دلش می‌گوید: «ای دختر کجاست؟» همین طور که کبرا مصروف جمع و جارو خانه است، زنگ تلفن زهرا به صدا در می‌آید. بردار ‌هم صنفی زهرا پشت خط است. می‌پرسد: «زهرا خانه است؟ » کبرا پاسخ می‌هد که زهرا خانه نیست آموزشگاه رفته است. صدای آن‌طرف خط برای لحظه‌ی خاموش می‌شود. دوباره می‌پرسد: «خبر داری که در کورس انتحاری شده؟»

نگرانی در دل کبرا شروع می‌کند به جوشیدن. دست‌پاچه گوشی را قطع می‌کند و مکرر با دوستان زهرا تماس می‌گیرد. یکی خاموش است، یکی جواب می‌دهد و از زهرا بی‌خبر است. دنبال شماره‌های دیگر می‌گردد. حرف به گوش پدرش می‌رسد. مادر و پدر هر دو دلش شور می‌زند. طاقت شان طاق شده و هردو راه آموزشگاه « کاج» را در پیش می‌گیرد. وقتی به آن‌جا می‌رسد قیامتی بر پا است، اما نشان از زهرا نیست.

مثل هر پدر و مادری دیگری راه شفاخانه‌ها را در پیش می‌گیرد.هر شفاخانه که سر می‌زند در میان تلنبار از وسایل خون‌آلود دختران دانش‌آموز نشان از زهرا نمی‌بیند. با همسرش تمام شفاخانه‌ها را جستجو می‌کند و اما آخرین جای که مانده طب عدلی است. هر دو ناامیدانه به سمت طب عدلی می‌روند، جایی که جسدهای ناشناخته‌ی زیادی وجود دارد. در میان اجساد، ناگهان چشم کبرا به جسم بی‌جان زهرا می‌افتد. کبرا با دیدن دخترش سرد و خاموش می‌شود. وقتی می‌بیند چهره زیبای دخترش کاملا سوخته است و چشمان زیبا و بادامی‌ زهرا در کاسه سر نیست، زانویش خم می‌شود و بی‌هوش به زمین می‌افتد. دوباره که به حال می‌آید، آرزو می‌کند که این کابوس باشد؛ اما این خواب نیست، بلکه حقیقت زندگی یک انسان هزاره در افغانستان است. روح زهرا از تنش پرکشیده بود.

خانه فقیرانه کبرا در انتهای کوچه دور و دراز در غرب کابل واقع است. خانه‌ی کوچک که حیات نه چندان زیبا دارد. سه روز بعد از انفجار حیات‌خانه شلوغ است. دوست، آشنا و همسایه‌ها برای همدردی آمده‌اند. چشمان کبرا و شوهرش مثل کاسه خون است، نشان می‌دهد بعد از مرگ زهرا چشم روی چشم نگذاشته‌اند. پدر زهرا، مرد میان سالی است. نگاهش آرام؛ اما در چشمانش غم بزرگ موج می‌زند.

کبرا هنوز عزم بزرگ زهرا را به خاطر می‌آورد. هرباری که مادر از وضعیت افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان و نگرانی‌هایش به او چیزی می‌گفت، پاسخ زهرا آرامش می‌کرد: «پشت هر تاریکی روشنی است.» با جود که خانواده زهرا اقتصاد ضعیفی داشت/دارد، اما زهرا هرگز دست از تلاش ‌نکردن نکشید.

او ساعت‌ها از یک منطقه به منطقه دیگر پیاده می‌رفت. هرگز پول از پدرش نمی‌خواست، زیرا می‌ترسید شاید پدرش نداشته باشد. در پاسخ به نگرانی‌های پدرش هم می‌گفت: «خیره پدر خدا پای داده و توانی داده از همین نعمت استفاده میکنم.» زهرا در کنار تلاش‌های خستگی ناپذیر آماده‌گی کانکور، انستیتوت رشته قابله‌گی را نیز پیش می‌برد و همزمان آموزش زبان انگلیسی را در برنامه روزانه خود داشت.

کبرا بی‌وقفه اشک می‌ریزد. زنان نشسته دور و برش با دستمالی هر لحظه اشک‌های او را پاک می‌کنند. هر لحظه با ناله‌ی ضعیفی می‌گوید: «ای وای چی رقم فراموش کنم؛ کاشکی مریض میشد، کاشکی یکبار گپ‌های دلشه می‌گفت.» هنوز منتظر است که ساعت ۱۱ خود زهرا بر گردد نه جنازه‌اش.

از آخرین دیدارش با زهرا یادآوری می‌کند؛ شب قبل از حادثه که به او گفته بود، آرزو دارد داکتر شود و روزی چپن سفید داکتری را بر تن کند. کبرا نیز در دلش برای روزی که دخترش را در چپن سفید پزشکی ببیند، نقشه‌ها کشیده بود. اما آرزوهای هر دو نقش بر آب بر شد. زهرا با کفن سفید در دل خاک آرام ابدی گرفت و زندگی کبرا برای همیشه به خاک سیاه نشست. رخشانه

د دوی په قاموس کی د ماتی په نامه څه نشته !💪
04/10/2022

د دوی په قاموس کی د ماتی په نامه څه نشته !💪

01/10/2022

به عنوان..
فصلی از نسل جدید…💔

Address

Gullayee Dawakhana, District 3
Kabul

Telephone

+93701919710

Website

Alerts

Be the first to know and let us send you an email when Explore Afghanistan Tour Agency posts news and promotions. Your email address will not be used for any other purpose, and you can unsubscribe at any time.

Videos

Share

Category


Other Tour Agencies in Kabul

Show All