19/03/2024
نه سال پیش، اینموقع ها، هوا داشت نم بارونی میزد، ما دو نفری توی ماشین نشسته بودیم و به سمت ثبت یه خاطره به یادموندنی توی دفتر زندگیمون پیش میرفتیم.
نه سال پیش، این موقع ها، شب عید بود و خیابونای شهر شلوغ. چند ساعت به عید مونده بودو همه خیابونا بوی شادی و عشق میداد.
از کنار هر کسی رد میشدیم، برامون دست تکون میداد، حتی چند نفر جلوی ماشینمون رقصیدن، محمدم پیاده شد و بهشون هدیه داد ولی برام سواله از کجا میفهمیدند که امشب برای ما خاصه؟ 😉
نه سال پیش چنین شبی، ما با یه ماشین گل زده داشتیم میرفتیم که یکی بشیم، یه خونواده بشیم، ازدواج کنیم.
و اینبار، نهمین سالگرد ازدواجمون، همچنان شب عیده و همچنان بارون میاد و ما با ذوق هرچه بیشتری عید و سالگرد ازدواجمون جشن میگیریم.